Saturday, January 20, 2007

اينجا چراغي روشن است



نويسنده، تهيه كننده، تدوينگر و کارگردان: رضا مير كريمي- مدير فيلمبرداري: حميد خضوعي ابيانه- بازيگران: حبيب رضايي، فلامك جنيدي و سعيد پور صميمي
خلاصه داستان: متولي يك امامزاده جهت مداواي بيمار قلبي خود مجبور به ترك موقت امامزاده مي شود او براي جايگزيني، از روستائيان استمداد مي كند و همه آن ها به خاطر مشكلات شخصي از عهده دار شدن توليت امامزاده معذورند. متولي سرانجام به برادرزاده كم عقل و روياپردازش رو مي كند و برادرزاده (قدرت) تحت تأثير روياها و خواب هايش برخورد غير متعارفي را با امامزاده در پيش مي گيرد و اين آغاز ماجرا است
سيد رضا ميركريمي فيلم اينجاچراغي روشن است را در سال 1381 جلوي دوربين برده است. اين فيلم پس از كودك و سرباز و زير نورماه سومين فيلم ميركريمي است كه پس از 4 سال به نمايش در مي آيد. ميركريمي در اين فيلم هم به نقد مذهب سنتي در جامعه مي پردازد و در اين بين ديدگاه هاي خود را نيز ارائه مي دهد عصري که به تصور متولي (مش رحيم) تنها امامزاده روستا (سلطان عزيز) مردمش کم ايمان شده اند اما به گفته قدرت اين امامزاده است که نه معجره مي کنه و نه شفا ميده. در تصويري که فيلمساز از اين اجتماع -هنگام جمع آوري کمکهاي مردمي- ارائه مي دهد، بيش از هر چيز متولي خشک و متعصب است که مورد نقد قرار مي گيرد
مردي که از کتک زدن برادرزاده ساده دلش ابائي ندارد و به اجبار کمک هاي مردم را به سلطان عزيز مي گيرد. متولي که بيش از هر چيز به مأمور ماليات مي ماند و تأثير گذاري او بر مردم روستا همين بس که کسي حاضر نمي شود در يک هفته غيبت او، مسئوليت امامزاده را به عهده بگيرد. بيهودگي روند اداري که متولي براي کمک هاي اجباري مردمي در نظر گرفته وقتي در فيلم پرداخت مي شود که مي بينيم روح معدنچي که به اصطلاح در برزخ به سر مي برد، چند قبض و رسيد مشابه را به قدرت مي دهد تا به عمويش پس بدهد
با مقدمات اوليه متولي امامزاده خيلي زود حذف مي شود تا موقعيت براي عملکرد قدرت فراهم شود. قدرت جواني ساده دل است كه پس از سفر عمويش اداره امامزاده را در دست مي گيرد. ارتباطي كه قدرت با طبيعت و مردم اجتماع پيرامونش دارد بر ساده دلي او صحه مي گذارد و ميركريمي در اين راستا شخصيت پردازي خود را كامل كرده و به تماشاگرش اين فرصت را مي دهد كه با قهرمان داستان همذات پنداري بيشتري انجام دهد
فيلم پس از معرفي قدرت و تنها ماندن او در امامزاده، موقعيتي براي به چالش کشيدن جايگاه امامزاده به عنوان نماد و جلوه مذهب در روستاي کوچک فراهم مي کند. قدرت از طرف عمو به چند چيز سفارش شده که همه ريشه در ذهن متولي دارند نه در بطن آموزه هاي مذهبي: شب نماندن کسي در امامزاده، نيامدن گله گوسفند به نزديکي حريم امامزاده، دست نخوردن به وسايل داخل امامزاده و نذورات مردمي که قرار است هزينه سقف طلاي امامزاده شوند و
فيلمساز بدون موضعگيري خاص سعي مي کند تصويري بي کم و کاست به مخاطب عرضه کند تا او را به تفکر وادارد و از خلال سکون ظاهري که قصه در بخش مياني دارد ذهن مخاطب را به نمادهاي معنائي و ماورائي جلب کند. در اين بخش است كه فيلم از لايه هاي رئاليستي خود فاصله مي گيرد و به زباني سورئال نزديك مي شود. در اين شكل است كه تعبير نماد ها و نشانه ها با يكديگر تفاوت مي كند
امامزاده اندك اندك توسط مردم رو به ويراني مي رود و قدرت اين باور دروني خود را به عينه مي بيند كه وظيفه امامزاده معجزه نيست و اين مردم هستند كه اعتقادات خود را از دست داده اند. پس قدرت امامزاده را از شكل سنتي خود خارج مي كند و به تمام آنچه در زمان حضور عمويش جزو عناصر ممنوع بوده است اجازه مي دهد كه در امامزاده حضور پيدا كنند. از گوسفندان كوكب گرفته تا خانواده مرد معدنچي و
پروسه اي که امامزاده را از شکل کليشه اي به آن تصوير انتزاعي مي رساند، جلوه نمادين انديشه اي است که فيلمساز را به ساختن چنين اثري واداشته است. نوعي آشتي آرماني که مي تواند از ذهن به تصوير درآمده او به ذهن مخاطب منتقل شود و به وسعت جامعه بشري گسترش يابد
پس از ساخته شدن اين فيلم نمونه ها مشابهي در سينماي ايران شكل گرفت كه هريك به نوعي قصد داشتند از ميركيريمي پيروي نمايند. فيلم هاي قدمگاه(محمد مهدي عسگرپور) و يك تكه نان (كمال تبريزي) نمونه هايي از اين مدعا به شمار مي آيند. در اين دو فيلم هم ما دو شخصيت داريم كه همچون قدرت با عالم ماورا در ارتباط هستند و البته جنس ارتباط آنها با قدرت كمي متفاوت به نظر مي رسدو شخصيت فيلم قدمگاه كاملا زميني است، اما شخصيت يك تكه نان به شدت آسماني تعريف مي شود
ميركريمي در فيلم اينجا چراغي روشن است توجه خود را بيش از هر چيز بر فيلمنامه معطوف داشته و موضوع بحث برانگيزي كه سراغ آن رفته است. بنابراين ساختار بصري اثر كاملا دستخوش موضوع شده است. كارگردان دربسياري فصول ريتم را قرباني موضوع مي كند و كليت فيلم از اين منظر آسيب پذير مي نمايد. البته بازي حبيب رضايي در اين فيلم مثال زدني است. او به خوبي توانسته از عهده نقشي كه ريشه اي در زمين و ريشه اي در آسمان دارد برآيد. ساده دلي وي نوعي مدهوشي را مي نماياند كه گويا هيچ ارتباطي با عالم زمين ندارد. اما دربسياري لحظات هم كه با مردم صحبت مي كند شخصيتي معمولي به نظر مي رسد. ميركريمي در اينجا چراغي روشن است زباني را تجربه مي كند كه بعد ها اين زبان را در خيلي دور، خيلي نزديك كامل كرد. با تمام تفاسير بهتر مي بود اينجا چراغي روشن است در زمان خود اكران مي شد

No comments: