Friday, January 5, 2007

ستاره

فيلم ستاره به کارگرداني فريدون جيراني در شمار آخرين فيلم هاي سال سينمائي ايران به نمايش عمومي درآمده است. نگاهي داريم به اين فيلم
گمشده در واقعيت و خيال
نويسنده و کارگردان: فريدون جيراني- مدير فيلمبرداري: محمد آلاد پوش- تدوين:کاوه ايماني- تهيه کننده: حميد اعتباريان- بازيگران:نيکي کريمي، امين حيايي، انديشه فولادوند
خلاصه داستان: ستاره مشرقي ستاره سينما قرار است در فيلمي نقش يک قاچاق فروش را بازي کند. زمانيکه حواس گروه پرت شده، زني او را با خود به خانه اش مي برد. ستاره در خيال گم مي شود و بازي خطرناکي را آغاز مي کند. او در خيالش زني را به قتل مي رساند و سپس مي گريزد


فريدون جيراني سال گذشته فيلمي سه قسمتي را جلوي دوربين برد که ستاره ها نام داشت. اين سه فيلم ابتدا قرار بود فيلمي باشد در سه اپيزود، اما بعد ها تصميم گرفت هريک را به فيلمي جداگانه تبديل کند که ستاره است جلد دوم اين سه گانه به شمار مي آيد. جلد اول ستاره مي شود و جلد سوم نيز ستاره بود نام دارد
جلد اول و سوم اين سه گانه تنها در جشنواره سال گذشته به نمايش در آمدند. جلد اول به زندگي بازيگر پيري مي پردازد که براي آخرين بار مي خواهد جلوي دوربين برود اما نمي تواند. دخترش به مناسبات پشت پرده تن مي دهد و آينده خود را تضمين مي کند. جلد سوم هم به بازيگري مربوط مي شود که در يک تماشاخانه مرده و همه مي پندارند او روح انگيز سامي نژاد است
فيلم دوم يعني ستاره است بهترين و کامل ترين فيلم اين مجموعه محسوب مي شود. فيلمي که هم مي توان در کارنامه سينمايي جيراني براي آن جايگاهي قائل شد و از سوي ديگر با ساخته هاي قبلي اش تفاوت هايي هم دارد. فيلم ستاره است در عين حال که به مشکلات حريم خصوصي زندگي ستارگان سينما مي پردازد، داستاني را هم در کنار آن تعريف مي کند که اين داستان بسيار شبيه تريلر هايي است که جيراني قبل تر هم آنها را تجربه کرده بود. اگر بخواهيم يک تم واحد را در فيلم اين فيلمساز جست و جو کنيم به همنشيني خيال و واقعيت مي رسيم

فيلم را مي توان به سه بخش تقسيم کرد. مقدمه(فصل هايي که کارگردان جوان داخل فيلم دنبال لوکيشن مي گردد)، فصل هايي که به مشکلات فيلمسازي در ايران مي پردازد و در نهايت همراهي مشرقي با قناري .در بخش نخست فيلمساز تکنيک هاي مختلفي را در نظر گرفته و در سه زمان از اين بخش از سه جنس تصويري سود مي جويد. زمانيکه فيلمساز و گروه به دنبال لوکيشن هستند جيراني پلان ها را با دوربين و کادر بندي هاي معمولي فيلمبرداري کرده است. اما از زمانيکه ما اين محل ها را از منظر کارگردان فيلم مي بينيم، فضاي بصري تغيير مي کند و ما اين فصول را به شکل سياه و سفيد نظاره گر مي شويم. در اينجا دوربين جيراني و فيلمساز درون فيلم هم راستا مي شود وجيراني ترجيه مي دهد به جاي کارگردان داخل فيلمش فکر کند
اما در ميانه همين بخش پاي دوربين ويدئويي هم به ميان مي آيد. اين دوربين از دو فضاي تصويري قبلي که هم راستا با داستان فيلم بوده اند فاصله مي گيرد و حالتي مستند گونه مي يابد. اينجا دو ذهنيت قبلي فراموش شده و ذهنيتي تازه جاي آن را مي گيرد. اين ذهنيت به نوعي تاويل آن چيزي است که جيراني سعي مي کند در ارتباط با لوکيشن فيلم خود و کارگردان جوان فيلم مطرح کند و به سرعت از کنارش مي گذرد
در بخش دوم کارگردان جوان مشرقي را براي بازي در فيلمش دعوت مي کند. جيراني در خلال درد دل هاي تهيه کننده داخل فيلم و مکالمه هاي تلفني مشرقي سعي دارد نقبي به دنياي زندگي ستارگان سينما بزند. اما آنچه در اين بخش بيان مي شود بيشتر شبيه نمايش است و با کليت فيلم ارتباط برقرار نمي کند. براي مثال مي توان به زماني اشاره کرد که تهيه کننده در اعتراض به سيگار کشيدن بازيگر فيلم آئين نامه ارشاد را از کيفش در مي آورد و مفاد آن را براي فيلمساز جوان مي خواند. اگرچه جيراني از کنار اين بخش نيز با سرعت عبور مي کند
بخش سوم بسيار در جايگاه تفکري جيراني آشناست. قرار است بازيگر تازه کاري در صحنه به مشرقي نزديک شود و او را به منزلي

که گروه بايد در انجا استراحت کنند ببرد. اما در اين ميان زمانيکه همه سرگرم کار خود هستند زني سراغ مشرقي مي آيد او را براي کمک به همسرش همراه خود مي برد. فضا از اين پس به گونه اي طراحي مي شود که گويا هيچ چيز درواقعيت رخ نمي دهد. قناري و مشرقي ميان ديوار هاي کوچه پس کوچه هاي محله جنوبي تهران گم مي شوند. مشرقي خود را در فضايي مي يابد که همه چيز در آن مجازي است. ابتدا تصميم به مقابله مي گيرد. اما او را ياراي فرار از اين فضا نيست. پس تصميم مي گيرد از حربه خود استفاده کند. بنابر اين با قناري بازي مي کند. اما قناري از او بازيگر بهتري است. او مي تواند صداي ساز ايجاد کند در عين اينکه سازس وجود ندارد. سکه هايي را در اختيار مشرقي بگذارد. در عين اينکه سکه اي وجود ندارد و ستاره سينما تنها صداي آن را مي شنود. جيراني توانسته فضاي اتاق را به فضايي آبستره تبديل کند. ديوار هاي اطاق به گونه ايست که گويا يک صحنه نمايش است. همه چيز ساختگي به نظر مي رسد . ديوارها به شکلي مصنوعي تميز هستند و رنگ آبي آنها سردي دهشتناک را بر صحنه مستولي ساخته است. مشرقي بازي اش را شروع مي کند. اما در ميانه شکست مي خورد چون واقعيت دردناک تربه نظر مي رسد.قناري همسرش را کشته و مي پندارد مشرقي همسر صيغه اي مردش بوده است. پس از چندي درگيري مشرقي متوجه مي شود جايگاهش در تمام محله هاي جامعه يکسان نيست و در انتها از جانب پليس با يک زن خياباني اشتباه گرفته مي شود
جيراني در اين سه اپيزود فيلمسازي تجربي را پشت سر مي گذارد. فيلم هايي که چندان با گيشه هم ارتباط برقرار نمي کند و جيراني تنها با آن نشان مي دهد چه اندازه به فضاي پشت صحنه سينما دلبسته است. او با نگاهي ژورناليستي نقبي به سينما مي زند و حاشيه هاي تلخ آن را براي تماشاگرش تصوير مي کند. او امسال با فيلم پارک وي به فضاي قبلي آثارش باز گشته است
(^_^)

1 comment:

Anonymous said...

دروووووووووووووووووووود

کامران جان از اینکه بعد از دو دهه به قول خودت دوباره برگشتی خیلی خوشحالم. و خیلی هم خوشحالم که تونستی بر مشکلاتت فائق (فایق، فائغ یا فایغ) بیایی. امیدوارم حالا که اون دوران رو پشت سر گذاشتی حالت کاملا خوبه خوب باشه.
( اینا رو برا بار دوم می نویسم چون اولیه رو سیو نکردم و امیدوارم که بتونم مثل دفه قبل بنویسمش)
آره عزیز دیشب خواب تو رو می دیدم.
تو خواب دیدم که تو، من رو با خودت بردی شرکت و داری شرکتتون رو به من نشون میدی. بعد با هم رفتیم اون اتاق قبلیت تو طبقه (نمی دونم چندم بود. تو خواب من اتاق قبلیت طبقه چهارم بود) رو دیدیم. اونجا اون همکارایی رو هم که با هاشون رفیق بودی به من معرفی کردی. بعد راه افتادیم بریم طبقه شیشم اتاق جدیدت رو بهم نشون بدی. تو راه همه باهات سلام علیک می کردن و احترام بهت می زاشتن. ولی به اتقت که رسیدیم دیدیم که وسایلت رو جمع کردن و اتاقت رو بهم ریختن. ماجرا رو پرسیدیم.
گفتن که تو رو از شرکت اخراج کردن!!!!
تو خوابم من موهای تو جو گندمی بود و یه ته ریشی هم داشتی.
نمی دونم امیدوارم که خوابم برات تعبیر بدی نداشته باشه. آخه می دونی چیه معمولا میگن چیزهای ناخوشایند در خواب تعبیر خوبی داره.
همین دیگه امیدوارم تو کار و زندگیت موفق باشی.