Saturday, November 11, 2006

شنبه 21 آبان ماه 85


صبح ساعت 6:40 از خواب بیدار شدم خیلی داغون بودم آخه دیشب داشتیم فیلم میدیدیم . ساعت 7:20 از در زدم بیرون واسه شروع یه روز قشنگ ، مطابق معمول اتوبان همت و مدرس منو به محل کارم وصل میکرد و توی راه پر بود از ماشین ، موتور و عابر . ترافیک سنگین و خسته کننده

فکرشو بکن از در خونه که میای بیرون با یه انرژی و روحیه و چهرهای شاد (^_^) که وقتی ترافیک و حجم سنگین خودروها رو میبینی قیافت برمیگرده و (~_~) اینجوری میشی . بگذریم این هم عادت شده مسیر 10 دقیقه ای رو 1:10 طی کردم و بلاخره رسیدم به محل کار ومثل همه روزا نفر سومین نفری بودم که به شرکت میرسید . امروز کارای زیادی دارم که یه سری رو انجام دادم و مابقی مونده که باید تمومش کنم آخه قراره روز چهارشنبه از دارایی بیاین واسه رسیدگی حسابهای سال 1384 . تا اون موقع همه چیز آماده میشه

یه سر به وبلاگ بهزاد زدم و نظرات یه سری دوست وبلاگی رو خوندم و چسبیدم به کارم

ask the dust

این اسم فیلمی بود که دیشب دیدیم به نظرم فیلم قشنگی بود و متاسفانه آخرش کلی حال گیری .کالین فرل و سلما هایاک توش بازی میکردند . فیلم ماجرای نویسنده ای بود که با 50 دلار وارد شهرکوچکی میشه و کل پولش تموم میشه و یه سکه واسش میمونه که باعث میشه با دختری به اسم کاملی که توی یه کافه کار میکرد آشنا بشه و ... ( بقیه اش رو نمیگم شاید دلتون دلتون بخواد فیلم رو ببینید ) به نظر من حتماً اینکارو بکنید

1 comment:

Anonymous said...
This comment has been removed by a blog administrator.